Examine This Report on داستان های واقعی
Examine This Report on داستان های واقعی
Blog Article
کارمندان به یاد آوردند که مورگان گفته بود منتظر یک آقایی است که به او ملحق شود. پس از پنج روز مهمانی، این داستان روح میگوید، کسی نشان داده نشد و مورگان به سر خود شلیک کرد.
وقتی وارد مغازه شدن، زن به دخترش گفت که می تونه هر چیزی که می خواد رو بدون توجه به قیمتش انتخاب کنه. مولی توی راهروهای مغازه قدیمی شروع به قدم زدن کرد و در نهایت توی یکی از قفسه ها که تا حدودی با جعبه های گرد و خاکی قدیمی پوشونده شده بود، چیزی توجهشو به خودش جلب کرد…
او پس از محکوم شدن به شش حبس ابد به خاطر جنایاتش، همچنان در زندان نیویورک محبوس است.
مجله
برخی از این حوادث بی ضرر بودند. برخی ادعا میکنند که او هرگز در آنجا زندگی نکرده است. بااینحال، حوادث دیگر در این ملک، نسبتاً خشن بودند.
یکی از این راهحلهای ترسناک «بیمارستانی مخصوص مردگان» بود. در این بیمارستانها اجساد بیماران مشکوک به کاتالپسی برای مدت چند روز تحتنظر قرار داشت تا از مرگ فرد اطمینان حاصل شود. در صورتی که بیمار از حالت فلج موقت خود خارج میشد معمولاً در بیمارستان با غذا، شراب و سیگار به استقبال او میرفتند.
* لطفا در مورد ایجاد تاپیک و نظرسنجی قبل از ثبت دقت فرمایید زیرا امکان ویرایش و یا حذف مطلب بعد از ارسال وجود ندارد.
حکایت های کوتاه و جالب و داستان زیبای آموزنده زیبا و خاص
اتاق فرار یا اسکیپ روم یک سرگرمی گروهی و فکری است که در آن شما با تشکیل یک تیم و ورود به فضای بازی اتاق فرار، وارد یک داستان از پیش تعیین شده خواهید شد. شما در این فضا باید سیر داستانی بازی را با حل کردن معماها، پازلها و همچنین کار گروهی طی کرده و خودتان را به هدف نهایی بازی برسانید.
مسافرخانه باستانی رام، همراه با یک گورستان ۵۰۰۰ ساله بتپرستان در زیر طبقاتش، مطمئناً مکانی ماوراءالطبیعه را دارد. این مسافرخانه قبلاً بردگان و کارگرانی را در خود جای داده بود که کلیسای مریم مقدس را در همان نزدیکی میساختند.
نیروهای آمریکایی در جنگ ویتنام از این باور مردم اطلاع داشتند و از آن بهعنوان حربهای برای به ایجاد رعب و وحشت در میان سربازان دشمن استفاده کردند. نیروهای آمریکایی با علم به اینکه بسیاری از مردم ویتنام نگران جان دادن سربازان به دور از خانه و کاشانهی خود هستند، از تاکتیک روانی به نام «عملیات ارواح سرگردان» استفاده کردند.
معلم یک کودکستان بـه بچههاي کلاس گفت کـه میـــخواهد با انها بازی کند. او بـه انها گفت کـه فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون ان بـه تعداد آدمهایی کـه از آنها بدشان میآید، سیبزمینی بریزند و با خود بـه کودکستان بیاورند.
بنابراین، بدون هیچ پمپ سالم و درحالیکه کاملاً از مسیر خارج شده بود، کاپیتان تصمیم گرفت کشتی را رها کند تا سعی کند افراد خود را نجات دهد.
این قیمت حقیقتاً بیش از حد خوب بود که واقعی باشد، بنابراین لوتز، همسرش کتی، و پسرانشان دانیل و کریستوفر با قدردانی وارد خانه شدند.
او در دهه ۱۵۰۰ در آتش سوزانده شد و اکنون گفته میشود که اتاقی که زمانی در آن اقامت داشت (که به درستی «اتاق جادوگر» نامیده شد) را تسخیر میکند.